صبح بر میخیزم که آماده بشوم برای کار. همینکه که تمام وسایلم را جمع و جور میکنم دم آخر یک نگاه به چهره ی زیبای تو می کنم. انرژی میگیرم و به سمت بیرون می روم. عاشقانه تو را دوست دارم. بدون تو بودن برای من غیر ممکن هست.
شروع می کنم.شروعی نه آنچنان طوفانی به مانند روزهای اولی که با بلاگفا آشنا شدم. حالا بعد از یک سال و اندی نوشتن تمام مطالبم رو از دست رفته می بینم. ولی دوباره می نویسم . از خودم و همسرم و تنها فزندم . به نام خدا ...