خاطرات خانواده ما

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۱
مرداد

روزی به دخترم خواهم گفت:
اگر خواستی ازدواج کنی 
با مردی ازدواج کن 
که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ 
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ 
ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند، 
ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ 
ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺟُﮏ ﻫﺎ و ... صحبت می کنند؛
تو را ﺑﻪ؛ 
دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ، 
کوهنوردی،
ﺗﺌﺎﺗﺮ، 
ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ، 
ﻓﯿﻠﻢ ﺩﯾﺪﻥ، 
ﺷﻌﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ،
کافه ﺭﻓﺘﻦ ﻭ 
ﺷﺐ ﮔﺮﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻫﻮا،
سفرهای ﺑﯽ ﻫﻮﺍ،
ﺑﺎ:
ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯽ ﻭ 
ﻋﮑﺎﺳﯽ ﻭ 
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭ 
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﯽ ...
ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ زند.
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ " با تو بودن " ایمان ﺩاشته باشد 
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ 
ﻭ ﻫﺮ ﭘﺸﻪ ﯼ ﻧَﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ و ﺑﺮت ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺮ ندهد.
، 
ﻭ ﺑﻪ تو ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺭﻓﯿﻖ " ﺑﻮﺩﻥ بدهد ﻭ 
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ 
" ﺯﻥ " ﺑﻮﺩﻥ !!!
طوﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ 
ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ تان ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺷﺎﻥ ﺷود ...
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﯾﺪ زمان مناسبی رسیده،
که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند 
که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت 
که تو را فقط زن می داند و زن!!!


  • عبدالله کاوسی
۳۱
مرداد

حرفی  بگوی  و  از  لب  خود  کام ده مرا

ساقی ! ز پا فتاده شدم ، جام ده مرا

 فرسوده، دل ز مشغله جسم و جان ، بیا

بستان  زخود  ،  فراغت  ایام  ده مرا

 رزق    مرا   ،   حواله   به   نامحرمان  مکن

از دست  خویش  ، باده ی گلفام ده مرا

 بوی   گلی   ،   مشام  مرا  تازه  می  کند

ای  گلعذار !  بوسه  به  پیغام ده مرا

 عمرم  برفت  و  حسرت مستی زدل نرفت

عمری  دگر  ز  معجزه ی جام  ده  مرا

 ای  عشق !  شعله  بر  دل  پُر  آرزو  بزن

چندی  رهایی  از  هوس  فام  ده مرا

 جانم  بگیر  و  جام  می از دست من مگیر

ای مدعی هر آنچه دهی ، نام ده مرا

 مرغ  دلم   به   یاد   رفیقان  به  خون  تپید

یا رب !  امید  رستن از این دام ده مرا

 بشکفت    غنچه ی دلم   ای   باد   نو بهار

خندان  دلی بسان  (امین) وام ده مرا

  • عبدالله کاوسی
۲۹
مرداد

صبح بر میخیزم که آماده بشوم برای کار. همینکه که تمام وسایلم را جمع و جور میکنم دم آخر یک نگاه به چهره ی زیبای تو می کنم. انرژی میگیرم و به سمت بیرون می روم. عاشقانه تو را دوست دارم. بدون تو بودن برای من غیر ممکن هست. 

  • عبدالله کاوسی
۲۹
مرداد

شروع می کنم.شروعی نه آنچنان طوفانی به مانند روزهای اولی که با بلاگفا آشنا شدم. حالا بعد از یک سال و اندی نوشتن تمام مطالبم رو از دست رفته می بینم. ولی دوباره می نویسم . از خودم و همسرم و تنها فزندم . به نام خدا ...

  • عبدالله کاوسی