خاطرات خانواده ما

امام رضا

چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۰۹ ب.ظ

دستهایم به سوی درگاهت امشب از دل بلند شد آقا

کاش می شد کبوتری بودم می زدم بال و پر به سوی شما

 

دل بریده، شکسته از همه کس ،جز خدا در دلم ندایی نیست

می سپارم به تو هر آنچه من است در تمام دقیقه ها شاها

 

با دلم عهد کرده ام هرگز در به روی غریبه نگشاید

کاش با مهر تو، به واسطه ات ،کند این دل به عهد خویش وفا

 

من دلم را گره زدم  به ضریح،به حریم تو بال و پر زده ام

حتم دارم گره که بگشایی باز خواهی نمود بند مرا

 

با تمام وجود خود شده ام زائری خاک پای زائرها

گر چه آهو نبوده ام چه شود ؟که شوی ضامنم به روز جزا

 

تا همیشه به پنجره فولاد این دلم رشته رشته می بافد

حاجتی، حرف خسته ای، زخمی با نگاه تو  می شود حتی

 

بغض این قفل ها شکسته شود درد این چشمهای بارانی

آه گاهی بهانه میگیرم به دلم چنگ می زنم آیا؟

 

می شود زائر ضریح تو با دست خالی به خانه برگردد؟

بانگ نقاره خانه می گوید: بس کن این حرف غیر ممکن را

  • عبدالله کاوسی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی